به همین مناسبت پایگاه خبری حیات گفت وگویی با سید مصطفی نوابی، برادر این شهید عزیز انجام داده است.
وی که متولد 1343و بازنشسته ی بانک ملی است در آغاز این گفت وگو با اشاره به فعالیت های انقلابی برادر شهیدش گفت:« پدرم ارتشی بود، سید محمود هم تا سوم راهنمایی درسش را خواند و قبل از اینکه به سربازی برود، یکسال بعد در اواخر سال 57، به دلیل علاقه ای که به ارتش داشت عضو نیروی دریایی شد. اوایل انقلاب با بچه های محل در تظاهرات ها شرکت میکرد، پس از این که به ارتش پیوست، اکثر اوقات در رشت بود اما زمانی که مسجد جامع کرمان به آتش کشیده شد، سید محمود به مرخصی آمده بود و ما دیدیم که برای جلوگیری از این کار هراسان به مسجد رفت که مورد اصابت باتون قرار گرفت و حسابی زخمی شد.»
وی در ادامه افزود: «در زمان جنگ هم زمانی که خرمشهر اشغال شده بود و جنگ شهری بود، با تعدادی از نیروهای تحت فرمانش به خرمشهر رفت، به گفته ی یکی از هم رزمانش، زمانی که یک منطقه را از عراقیها گرفته بودیم خمپاره هایمان تمام شد، یکی از سربازان می خواست برای آوردن خمپاره برود که برادرم اجازه نداده بود و گفته بود، مسئولیت شما با من است و زمانی که خودش برای گرفتن خمپاره رفته بود، هنگام بازگشت خمپاره ای به کنارش خورده بود و ترکش های آن باعث زخمی شدن پشت سرش و خونریزی شده بود و به دلیل نبود امکانات در آن زمان پس از ۲ روز بر اثر خونریزی شدید به شهادت رسید. قبل از شهادتش به همکارانش گفته بود خبر شهادتم را به مادرم ندهید و به دایی ام بگویید. و وقتی آدرس دایی ام را خواستند، من متوجه شدم برادرم به شهادت رسیده است.»
وی درباره ویژگی های اخلاقی برادر شهیدش گفت:« سیدمحمود فرزند ارشد خانواده بود و مادر و مادر بزرگم حساب ویژه ای روی او داشتند. رفتار برادرم طوری بود که همه از وجودش لذت میبردند. او بیشتر نوارهای مذهبی گوش می داد و به نماز خیلی مقید بود، من حدودا 14 ساله بودم که من را ترغیب به نماز خواندن کرد. وقتی سید محمود در خانه بود کسی جرات نمی کرد با صدای بلند با مادر یا مادر بزرگم صحبت کند. او به حدی به احترام به پدر و مادرم پایبند بود که پس از شهادتش مادرم دچار مشکلات جدی روحی شد. البته مادرم مخالفتی با حضور او در جبهه نداشت، حتی در آخرین مرخصی که آمده بود قرار بر این بود که برای او به خواستگاری دختر دایی ام برویم، اما یکمرتبه اعلام کردند که نیروهایی که به مرخصی رفته اند، حاضر شوند و با وجود اصرار های مادرم برای ازدواجش او تصمیم گرفت به منطقه برود. مادرم هم در نهایت گفت، شما نظامی هستید و مسئولیت دارید و با رفتنش مخالفت نکرد. پس از گذشت سالها هنوز آخرین خداحافظی جلوی چشمانم است.
مادرم در سال 92 به رحمت خدا رفت و من به یاد ندارم ایشان هیچ گاه دروغ گفته باشد، پس از شهادت سید محمود مادرم خیلی بی قراری می کرد و دچار مشکلات شدید روحی شد تا اینکه یک شب برادرم را در رویا دیده بود که وارد خانه می شود و درحالی که او را می بوسد، می گوید، مادر جای من خیلی خوب است و تنها ناراحتی من این است که شما برای من گریه می کنید. ایشان در عالم رویا دیده بود که مردی سبز پوش به دنبال برادرم آمد و گفت، سید محمود کجاست؟ من به دنبال او آمده ام، ما او را پیش خودمان می بریم و جایش خیلی خوب است، شما ناراحت نباشید و همان موقع برادرم با آن مرد می رود و هنگام رفتن می گوید، مادر جای من خوب است، برای من گریه نکن و خوشحال باش. فردای آن روز که مادرم از خواب بیدار شد خواست که اورا برسر مزار برادرم ببریم و همانجا بود که خوابش را برای من تعریف کرد. از آن روز به بعد مادرم خیلی آرام شد و دیگر گریه نکرد.»
سید مصطفی نوابی در بیان خاطره ای از آن دوران گفت: «زمانی که سید محمود محصل بود در تابستان ها حتما باید کار می کرد و دوست داشت که حرفه ای را یاد بگیرد. در حالی که سه ماه تعطیلات را در گرما کار می کرد، یک ریال هم از دستمزدش را نمی گرفت و می گفت، بزرگترم برای حساب و کتاب می آید، او شخصیت عجیبی داشت، تمام زندگی با او برایم خاطره است. زمانی هم که برای آموزش به ارتش رفته بود، از حقوق اولش پس انداز کرده بودکه مادربزرگم را به حج بفرستد.»
وی در پایان این گفت و گو زنده نگه داشتن یاد شهدا، را راهی برای ترویج فرهنگ ایثار و از خودگذشتگی دانست و گفت:« زندگینامه شهدا، ویژگی های شهدا باید به صورت کتاب ثبت شود، البته بیان زبانی این ویژگی ها هم در این امر موثر است.»
گفت و گوی حیات با سید مصطفی نوابی برادر شهید
زندگینامه و ویژگی های شهدا باید به صورت کتاب ثبت شود

هجدهم فروردین سالگرد شهادت شهید سید محمود نوابی است. وی که متولد 4 بهمن 1338 در استان کرمان بود، تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی ادامه داد و در سال 57 به دلیل علاقه اش به حضور در ارتش وارد نیروی دریایی ارتش شد. این شهید بزرگوارپس از آغاز جنگ، با حضور در جبهه فعالیت خود را ادامه داد تا اینکه سرانجام در 18 فروردین سال 1360 بر اثر اصابت خمپاره به شهادت رسید.